طاها و میمیشدان خوردن اندیشمندانه اش
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
طاها جونم این وبلاگ رو به عشق تو و امیر محمد داداش کوچیکت باز کردم و تفأل به دیوان حافظ زدم و اسمش رو گذاشتم طرب سرای محبت آخه شما دو تا با اومدنتون به جمع ما واژه محبت رو برای من و بابا معنی کردین پسرم طاها الان که من این حرفا رو مینویسم تو مهد کودک هستی البته گفته باشم که امروز هم مثل روزای قبل با گریه و بی علاقگی رفتی علتش چیه هنوز برام روشن نشده....
نویسنده :
مامان طاها
11:41
عکسای شیطون بلا
طاها جون این عکسارو وقتی کوچولو بودی با گوشیم گرفتم اون موقع منو و بابا دانشجوی دکترا بودیم هر وقت از درس وخوندن خسته می شدیم تنها دلخوشیمون تو غربت تهران تو بودی الهی قربونت بشم چقدر اون روزا با تمام سختی هاش زود گذشتن... ...
نویسنده :
مامان طاها
11:39